نقد مثنوی

دین و مذهب و اعتقادات شیعه اثنی عشری

نقد فلسفه - نقد عرفان

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دین و مذهب و اعتقادات شیعه اثنی عشری خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 افضلیت بایزید بسطامی یا پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)؟! – سوال عجیب مولوی از شمس - آیت الله حاج شیخ مرتضی رضوی

 

در این نوشتار که قسمتی از اثر گرانبارمتفکر بزرگ حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضی رضوی است ، بی توجهی مولوی و مکتبش به انبیاء و اولیاء معصومین (علیهم السلام) و اشتراک چنین عقیده ای بین همه ی فرق صوفیان بیان شده است .

 

 

«… به عنوان مثال و تنها نمونه به آن داستان معروف مولوی و شمس توجه کنید:

شمس سوار بر اسب و مولوی افسار اسب او را گرفته و می کشد، روی به عقب برگردانیده و به شمس می گوید:

 

مولوی: ای پیر آیا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) افضل است یا بایزید؟ـ؟

شمس: این چه پرسشی است، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا و بایزید کجا.

مولوی: پس چرا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید «ما عرفناک حق معرفتک» و بایزید می گوید «سبحانی ما اعظم شأنی»؟ـ؟

در پایان داستان، حضرت صوفی (مثلاً) بی هوش می افتد.

 

ببینید: مولوی نمی پرسد «آیا سلمان افضل است یا بایزید» یا با مقداد، عمار، ابن مسعود، ابوایوب، جابر انصاری، عمر، ابوبکر، و… مقایسه نمی کند. یعنی در نظر او تکلیف اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقایسه با بایزید دقیقاً روشن است که هیچ کدام به گرد پای بایزید نمی رسند.

 

و نیز نمی پرسد: «آیا علی [علیه السلام] افضل است یا بایزید» و همچنین امام حسن و حسین و… [علیهم السلام] (در مورد امام زمان(عج) هم که اصل وجود و اصل چنین شخصی آمده یا در آینده خواهد آمد، بر خلاف اجماع مسلمین حتی خوارج، را انکار کرده و مهدویت را تعمیمی کرده است) را اساساً (نعوذ بالله) قابل قیاس با بایزید نمی داند.

 

و همچنین مولوی نمی پرسد «آیا حضرت ابراهیم، نوح، موسی، عیسی افضل هستند یا بایزید» تا چه رسد دیگر انبیاء. زیرا همه این مسائل برای او حل شده بود تنها مسئله ای که باقی مانده بود افضلیت بایزید بر خاتم المرسلین و اشرف المرسلین بود که آیا بایزید افضل است یا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ؟ـ؟ تا بایزید دقیقاً شانه به شانه خدا بایستد. آن هم بایزید که در عوامفریبی و ابراز شطحیات گستاخ ترین صوفی بود و با شعار «سبحانی ما اعظم شأنی» راه را برای دیگر عربده های صوفیان باز کرد و دروازه خرافات را در جامعه امت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برگشود که سیل خرافات به راه افتاد و اصول و فروع دین را در خود فرو برد و امت اندیشمند را یک امت کاملاً خرافی، به بار آورد.

 

این ماهیت تصوف است که فرد را به شدت دچار تکبر درونی بل دچار جنون خودپرستی می کند تا خود و امثال خود را افضل از همگان بداند و انبیاء و اولیای واقعی در نظرش خوار و حقیر شوند.

 

اینان فقط و فقط در مقابل پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ترمز می کنند. زیرا بناست که به نام اسلام بگویند و به عنوان مسلمان بر مسلمانان سوار شوند. والا این ترمز کوچک را نیز می بریدند و این افسار گسیختگی را به «اطلاق محض» می رسانیدند.

 

گرفتن افسار اسب شمس برای به دست آوردن «جواز» از زبان شمس، است که افسار خود را ببرد.اما شمس این جواز را نداد.

 

در مجلد اول عرض کردم که شمس همه جا می گشت و خانقاه به خانقاه می رفت و از افراط کاری های صوفیان انتقاد می کرد در قونیه نیز همین روال را داشت که اخراج شد، سپس با اصرار برگردانیده شد و سپس کشته شد.

 

از متن پرسش مولوی روشن است که در نظرش بایزید با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کاملاً دوش به دوش، مساوی و برابر است تنها جای شک این است که آیا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز افضل است یا نه.

 

من هیچ کاری با مولوی ندارم و درصدد نیستم که منفیات و اندیشه های ضد اسلامی مولوی را بیان کنم. زیرا در این صورت باید سه جلد در تنها «مولوی شناسی» می نوشتم. من به برخی از آنان که خودشان را شیعه دوازده امامی می دانند و امامان را واجب التأسّی می دانند، می گویم: مرید ائمه(علیهم السلام) بودن و در عین حال مرید مولوی بودن، جز حماقت (یا عوام فریبی) معنی ای ندارد. پذیرش دین ائمه(علیهم السلام) در عین پذیرش دین مولوی، یا مصداق سفاهت است یا مصداق عوام فریبی.

 

طلبه جوان و دانشجوی جوان می خواهد دانشمند و عالم شود، نه خرافی یا فریفته شود، چرا به اینان ستم می شود؟ پاسخمان در تاریخ چه خواهد بود؟.

 

کسی که مختصر اطلاعی از بینش و فرهنگ صوفیان، داشته باشد می داند که این «اصل» ـ اصل نگاه تحقیرآمیز به انبیاء(علیهم السلام)، ائمه(علیهم السلام) و اصحاب پیامبران و امامان علیهم السلام ـ تنها به مولوی منحصر نیست، اصل اساسی اندیشه همه صوفیان است که اصطلاح زیبای «عرفان» را غصب کرده اند مانند غصب ولایت.»


محی الدین در آئینه فصوص. جلد دوم – فصل اول : مقالات مقدماتی ( بخش دوم )



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:مولوی, مثنوی ,نقد مثنوی , بایزید,

] [ 16:54 ] [ دانا ]

[ ]